1
استادیار، گروه معارف اسلامی، دانشگاه بین المللی امام خمینی، قزوین، ایران.
2
دانشیار، دانشکده الهیات، دانشگاه تهران، پردیس فارابی، قم، ایران.
چکیده
عملکرد پیامبر(ص) در تعاملات اقتصادی حکومت نبوی(ص) در بردارنده اصول و محورهایی است که علاوه بر تبیین نوع نگاه دین اسلام به امور دنیوی، نمایانگر ساختار مطلوب نظام اقتصادی در تمّدن نوین اسلامی نیز هست. چه اینکه پیامبر(ص) در جایگاه زمامدار حکومت اسلامی, به تدبیر امور اقتصادی حکومت و اجرای فرامین الهی در زمینه اقتصادی در جامعه اسلامی پرداخته است. بنابر این شیوه مواجهه ایشان با امور مربوط به حوزه اقتصاد اعم از کسب درآمد، کار و اشتغال، امور مالیاتی و ..., همچنین تدبیرهای گونهگون آن بزرگوار در این خصوص, نشان دهنده جایگاه صحیح این امور در منظومه تمّدن اسلامی است. برای به دست آوردن الگوی اقتصادی تمدن نوین اسلامی یکی از مهمترین رویکردها استخراج قواعد کلی از سیره نبوی و واگذاری مسئولیت تدوین قوانین اجرایی بر عهده اندیشمندان اقتصادی است. این مقاله با روش کتابخانهایـ اسنادی, و با نگاهی توصیفی ـ تحلیلی به مباحث تاریخی, مهمترین مؤلفههای اقتصادی سنت نبوی را گردآورده که ثمره آن دستیابی به اصولی همچون: تاکید بر اشتغال، ترغیب به تولید، مبارزه با فقر، مبارزه با اشرافیت، عدالت محوری, حاکمیت مبانی دینی بر کنشهای اقتصادی و ... است در این میان دو عامل اخیر, نسبت به دیگر موارد, از جامعیت بیشتری برخوردارند و در طراحی اصول اقتصادی تمّدن نوین اسلامی نیز باید بیشتر مورد توجه قرار بگیرند. کاربست این اصول در نظامهای اقتصادی انقلابهای اسلامی, میتواند نظام اقتصادی مطلوب در تمّدن نوین اسلامی را به تصویر بکشد.
جوکار, حامد, & مهدوی راد, محمدعلی. (1399). اصول کلی اقتصادی تمّدن نوین اسلامی بر اساس سنّت نبوی. Contemporary Researches on Islamic Revolution, 2(5), 69-92.
MLA
حامد جوکار; محمدعلی مهدوی راد. "اصول کلی اقتصادی تمّدن نوین اسلامی بر اساس سنّت نبوی", Contemporary Researches on Islamic Revolution, 2, 5, 1399, 69-92.
HARVARD
جوکار, حامد, مهدوی راد, محمدعلی. (1399). 'اصول کلی اقتصادی تمّدن نوین اسلامی بر اساس سنّت نبوی', Contemporary Researches on Islamic Revolution, 2(5), pp. 69-92.
VANCOUVER
جوکار, حامد, مهدوی راد, محمدعلی. اصول کلی اقتصادی تمّدن نوین اسلامی بر اساس سنّت نبوی. Contemporary Researches on Islamic Revolution, 1399; 2(5): 69-92.